اوّلین کتاب استاد با اوّلین تجربهٔ ویراستاری مستقلّ من همراه بود.
هیچچیزی برام لذّتبخشتر از خوشحالی و ذوقش بعد از چاپ کتابش نبود.
چقدر آدمای دوروبرمون از این خوشحالیا و ذوقزدگیها لازم دارند.
همیشه از شادی و خوشحالی دیگران و قهفهههای از ته دلشون بهدور از غرض و تمسخر، حال دلم خوب میشه.
الهی که هیچوقت این خصلت از کفم نره:)
++
دوباره خاله شدم، ولی ایندفعه برای پسر آبجی کوچیکه و حالا سه بر یک جمعیت ذکور از اُناس پیشی گرفته!:))
++
یه ده روزی اوضاع بههمریخته بود. ذهن و روان خودم میزون نبود و انگار خیلیا تو این روزهای اخیر همین حال رو داشتن.
از دیروز شرایط یهکم به حال عادی برگشت. :))
++
سرانه مطالعه منفی صفررر!
++
نوشتن فقط محدود شده به ویرایشهای گاهوبیگاه
++
تعطیلی دلچسب دیگه ندارم که:))
++
تازه آنلاینشاپم چند ماهیه این وسط راه انداختم که اونم ماجرا داره:))
خلاصه که
اوضاعیه...