سرد و گرم روزگار را كه چشيد،سرما خورد!
شهريور نوشت: به سنه 1392 شمسي مجدد ارشد تقبل زحمت نموديم ،باشد كه اينبار به فرجام رسد بي زحمت رقيبان و نارفيقان...
سال تحصيلي جديد ،به محلي شبيه به دارقوزآباد سفلي هبوط نموديم! آنهم در مدرسه پسرانه (كلهم بالاجبار) ... باشد كه عاقبتي نيك داشته باشد!
براي كاريكلماتورهايمان شايد اتفاقي خوش بيفتد!...تا خدا چه بخواهد
خريد نوشت:به سلامتي پوشش بانوان از نوع مانتو، سبك وزنترين جنس را به خود اختصاص داده ...يعني نخي...اما همگان متفق القولند كه نخي نيارزد به پشيزي و تنها حسنش خنك بودنش است
اما اينكه فروشنده به مشتري متضرري چون حقير، گردن كلفتي نمايد و بگويد كه مانتو هفتاد هزارتوماني را خود بايد ميدانستي كه آب ميرود و اگر ندانستي بايد ميپرسيدي كه من فروشنده نميتوانم مدام به خريدار بگويم اين جنس آب ميرود يا نميرود و صد البته مگر شما پرسيدي آب ميرود و من گفتم نه؟!!!!
فروشنده هم فروشنده هاي قديم ،يعني مشتري نبايد به فروشنده اعتماد كند؟
گويا اين روزها عجيب پول به زحمت بدست آورده ي همه طرفه العيني بر باد ميرود...و واضح و مبرهن است كه اين تنها يكي از ضررهاي كوچك تابستاني من بود...مابقي بماند كه نگفتنش به...
درد ما را نيست درمان الغياث!