«رهگذر شاخهٔ نوری که به لب داشت
به تاریکی شنها بخشید.»
هیچوقت فکر نمیکردم مفهوم این شعر سهراب، چیزی غیر از معنویت و فضای عارفانه و خلسه و امثالهم باشه:)
منظور شاعر «سیگاره، سیگار» :))
در این حد سهراب عجیبه.
«رهگذر شاخهٔ نوری که به لب داشت
به تاریکی شنها بخشید.»
هیچوقت فکر نمیکردم مفهوم این شعر سهراب، چیزی غیر از معنویت و فضای عارفانه و خلسه و امثالهم باشه:)
منظور شاعر «سیگاره، سیگار» :))
در این حد سهراب عجیبه.
روز خبرنگارای اصیل و وجداندرد مبارک🌹
ما که سالهاست فعالیتمون تموم شده و نهایتش به انعکاس اخبار مدرسه داخل کانال خبرگزاری پانا و مدرسه و گاه اداره ختم شده که البته کسی یادش نبود تبریک بگه:))
مدیریت محترم هم...
امروز صبح یکی از همکارا یهویی گفت مبارکه! گفتم چی؟
گفت روز خبرنگار:)) فقط نگاهش کردم.
فهمیدم خودمم خیلی خودم رو دیگه به رسمیت نمیشناسم.:)
باز دم ایشون گرم که با همهٔ نقدها یه چشمهای اومد😁
+
باید چندتا از خاطرات اون روزگاران رو اینجا تعریف کنم...
مثلا خاطرهٔ اون قصابی که وقتی رفتیم از گوشتهای دم مغازهش که پر از زنبور و مگس بود، تصویر و خبر بگیریم، با سر و صدا پرتمون کرد بیرون و حتی نزدیک بود دوربین گرونقیمت تصویربرداری همکارم هم داغون بشه.
بهخیر گذشت.
گمونم اولین گزارش تصویری اون زمونم بود.
تا مدتها بچهها نوع بیان کلمهٔ «گوشت» اول پلاتوئم رو سوژه کرده بودن.
خوب این خاطره رو که تعریف کردم. همین بود:)
++
البته من هرگز آدم جلوی دوربین نبودم.
اومده بودم که خبرنویسی و گزارشنویسی رو یاد بگیرم و برم توی مجلات فعالیت کنم. مجلاتی مثل روزهای زندگی، خانوادهٔ سبز.
زهی خیال باطل که ولایت ما چنین مجلاتی رو نداره... .
++
راستی، «آدما تا وقتی کار دستت دارن، دور و برت هستن».
این جملهٔ همون آدماست که گلایه میکنن و خبر ندارن خودشونم ممکنه جزو این دسته باشن:)
++
بالاخره مقاله و تحقیقم تموم شد، ولی خیلی خسته شدم، خیلی... :(
امیدوارم این وقتگذاشتنا به یه نمرهٔ خوب ختم بشه.
نیل آرمسترانگ اولین مرد پابهماه! :)
بههرحال گمونم اولین سالیه که حقیقتاً تحمل تابستون غیرممکن شده.
این حجم از گرما :(
با توجه به اینکه احتمالا زمستون کشندهای هم خواهیم:)، صرفاً بیصبرانه منتظر شهریور و پاییزم.
+
بالاخره یکی از مقالهها با تموم عیب و ایرادش، تحویل داده شد.
حالا باید برم سروقت اونیکی. پوففف :(
یکی از بزرگترین اشتباهاتم اینه که گوشی شیائومی خریدم.
کِی؟
تو دوران کرونا و وقتی تدریس مجازی داشتم.
بهاجبار برای تهیهٔ محتوا و کلیپ باید گوشی با حافظهٔ بالا میگرفتم و چون یهویی سامسونگم خراب شد و خیلی سرعتی این گوشی رو خریدم و اینگونه چنین گناه کبیرهای رو مرتکب شدم!
شما نشید!
البته که تجربه ثابت کرده، خیلیا گوش نمیدن و میرن میخرن، ولی بعدش پشیمون میشن.:)
هر چه پیرتر میشوی سه تغییر در زندگیت رخ میدهد: اول اینکه حافظهات را از دست میدهی ... دومی و سومی را هم به یاد نمیآورم!