دایی جان ناپلئون هم تمام شد!
فکر نمیکردم دلم براش تنگ بشه.
سریالی برگرفته از رمان «ایرج پزشکزاد» به کارگردانی «ناصر تقوایی» که زمان ساختش برمیگرده به پیش از انقلاب.
سوای برخی ابتذال ها و رفتارهای نابهنجار و البته سطح کیفی کار، طنز درون فیلم، روح سادگی و حس آرامشی که توی اون هست بیننده رو وامیداره چندتا چندتا قسمت رو باهم ببینه.
بی شک شازده اسدالله با همه ی لاابالی گریش برام دوستداشتنی تر از همه ی کاراکترها بود.
زیبایی کار در لحن و روانی بازی بازیگران و کاربرد تکه کلامهایی ست که حالا حالاها در خاطر می مونه.
البته که گاه تکرار زیاد اون ناراحت کننده می شد.
و چقدر کاراکتر دایی جان ناپلئون از پس دیالوگ های طولانی ش خوب براومد.
هنوز هم صداش تو گوشمه: «قاسمممم، انگلیسیا اومدنننن» شرح حال فتوحات و جنگ های ممسنی و غیاث آباد و... کار هر کسی نیست.:))
از شازده اسدا... ( پرویز صیاد) هم بجز اون تکه کلام پرتکراری که نمی توان بیان کرد، MOMENT گفتنش در ذهن باقی خواهد موند و
صد البته دیالوگ بامزه و گاه پدر درآر قاسم:
«دروغ چرا؟ تاقبر چهار انگشت: آ آ آ آ:)) »
به قول آقای دکتر:«سلامت باشید. سلامت باشید»:)
در مجموع دوستش داشتم
همه چیزسر جای خودش بود...