«ملکهی زیبای لینین» روایت دختر چهلسالهی تنهایی به نام «مورین» است که با مادر پیر و بهانهگیرش،«مگ» زندگی میکند. مادری که هر روز با اوامر ریز و درشت در خصوص خورد و خوراک، آرامش او را به هم میریزد و او را بیزار کرده است. در یکی از مهمانیهای شبانه مورین با «پاتو دولی» آشنا میشود و بارقه ی امیدی را در دل مورین روشن میکند؛ هرچند این آشنایی سبب حسادت مادرش میشود. مگ، هر بار پیامهای «پاتو» را که توسط خواهرراده اش،«ریموند» برای دعوت مورین به مهمانی رسانده می شود، مخفی میکند و همین باعث کینهی بیشتر مورین نسبت به مادرش میشود. مورین به مهمانی میرود و شبی را هم با پاتو میگذراند. مادرش که به نظر میرسد از این ارتباط دل خوشی ندارد، راز بیماری روانی دخترش و بستری بودنش را فاش میکند، با این حال مرد جوان همچنان خواستار دختر است و این را بعد از رفتن به لندن و در طی نامهای که برای مورین نوشته، توسط ریموند، به گوش مورین میرساند. ریموند باوجود تاکید پاتو مبنی بر رساندن نامه به دست خود مورین، نامه را در غیاب دختر به مادرش میسپارد و مادر نیز نامه را میسوزاند. با ورود مورین به خانه و بگو و مگویی که بین او و مادر در میگیرد، زن پیر برای دومین بار خودش را لو میدهد و دختر به اتفاقی در غیاب خودش پیمیبرد. مادر سعی میکند موضوع را مخفی نگه دارد که همین عصبانیت دختر را برمیانگیزد و باعث میشود بیماری روحی او عود کرده و برای به حرف واداشتن مادرش دستانش را با روغن داغ بسوزاند. کاری که مدتها قبل نیز با دست دیگر مادرش انجام داده بود. زن پیر زیر شکنجه ماجرا را اقرار میکند و دختر برای رسیدن به مرد آیندهاش مادرش را در همان حال رها میکند و به سمت پاتو میرود. با مرگ مادر، مورین خودش را برای شروع زندگی جدید اماده میکند ولی حضور ریموند و خبر دادنش از ازدواج پاتو کاخ آرزوهای مورین را خراب میکند. مورینی که معتقد است لحظهی آخر پاتو را در ایستگاه قطار ملاقات کرده و اتهام بیوفایی به وی درست نیست. با این حال صحبتها و نشانههای داده شده توسط ریموند نشان میدهد که مورین صرفاً درگیر توهمات خودش بودهاست.
+
نمایشنامهای کوتاه، با نثری روان و طنزی ظریف که خواننده را تا پایان ماجرا همراه میسازد. داستان روند پیچیدهای ندارد ولی قدرت نویسنده در سیر ماجرا و دیالوگها غیرقابل انکار است. بهرهگیری از وقایع روزمرهی زندگی همواره برای مخاطب لذتبخش بوده است و او را با داستان همراه میسازد. بیگمان هر انسانی درون ذهن خود یک هیولایی چون مورین دارد که گاه در غل و زنجیر است و گاه آزاد و همین سبب همذاتپنداری با او میشود.
شخصیتهای داستان ساکن ایرلند هستند. جایی که آنها معتقد به عقبماندگی و استثمار آن توسط انگلیس هستند و برای رسیدن به اهداف و آمال خود مجبورند به کشوری دیگر بروند. آنها در عین تأسف برای موطن خود، خواسته و ناخواسته موجی از حقارت را به خاطر زندگی در چنین جایی تحمل میکنند.
مگ: زن پیر نقنقوی حسودی که از ترس به خطر افتادن حاشیهی امن زندگیاش و تنها ماندن، حاضر نیست، خودش را فدای دخترش و آیندهاش کند و هر بار مانعتراشی میکند.
مورین: دختری که هزاران آرزوی برباد رفته دارد و برخلاف خواهرانش در اسارت همخانگی با مادری به سر میبرد که بخشی از بیماری روحی و روانیاش متأثر از رفتارهای اوست. او هر لحظه منتظر معجزهایست تا خودش را از این وضعیت خلاص کند.