وقتی زیادی غصه بخوری، اشک بالا میآوری...
وقتی زیادی غصه بخوری، اشک بالا میآوری...
ظاهراً آسمان هم از اول ستاره دار! بوده است.
یکصد و هجده نوشت: به 118 رسیدیم و خاطرات حضور در آنجا تاختی آمد و تاختی رفت...
دلم همون روزایی رو خواست که هیچ تعهدی نداشتم و برخلاف بقیه به قول خودشون تو فضا بودم. بکوب درس میخوندم که دانشگاه قبول بشم و از اونجا بزنم بیرون.
در هر صورت تجربه ای اندوختم در این بین:)
من اندازه عمر جناب نوح تو همه سنب و سوراخی سرک کشیدم و تجربه کسب کردم:))
هنوزم سرم درد میکنه واسه بیرون پریدن و تجربه های کاری جدید، ولی انگار دیگه نمیشه به هزار و دو دلیل.
1. پیرمرد، گوشه ای نشست تا سایه اش کمی خستگی در کند.
2. دندان مصنوعی، عصای دهان سالمندان است.
3. ساعت پیر، مدام از زمان عقب می افتاد.
4. رادیو هم موجی از آب در آمد!
5. بعضی ها در موج رادیو غرق می شوند!