آنگاه زنی گفت با ما از شادی و اندوه بگو.
و او پاسخ داد:
شادی شما همان اندوه بی نقاب شماست.
چاهی که خنده های شما از آن برمی آید، چه بسیار که با اشک های شما پر میشود.
و آیا جز این چه می تواند بود؟
هر چه اندوه، درون شما را بیشتر بکاود، جای شادی در وجود شما بیشتر می شود.
مگر کاسه ای که شراب شما را در بردارد همان نیست که در کوره ی کوزه گر سوخته است؟
مگر آن نی که روح شما را تسکین می دهد، همان چوبی نیست که درونش را با کارد خراشیده اند؟
هرگاه شادی می کنید، به ژرفای دل خود بنگرید تا ببینید که سرچشمه ی شادی به جز سرچشمه ی اندوه نیست.
و نیز هرگاه اندوهناکید باز در دل خود بنگرید تا ببینید که به راستی گریه ی شما از برای آن چیزی ست که مایه ی شادی شما بوده است.
پاره ای از شما می گویید: شادی برتر از اندوه است. و پاره ای می گویید: نه، اندوه برتر است.
اما من به شما می گویم که این دو از یکدیگر جدا نیستند.
این دو باهم می آیند، و هرگاه که شما با یکی از آنها بر سر سفره می نشینید، به یاد داشته باشید که آن دیگری در بستر شما خفته است.
به راستی شما همچون ترازویی میان اندوه و شادی خود آویخته اید.
فقط آنگاه که خالی هستید در یک تراز آرام می مانید.
هرگاه که خزانه دار شما را بر می دارد تا زر و سیم خود را اندازه بگیرد، شادی و اندوه شما ناگزیر زیر و زبر می شود.
به یادگار نوشت: بماند به یادگار در روزی که نجف دریابندری(مترجم کتاب) پرگشود.
خاطره انگیز نوشت: از اون دست کتب خاطره انگیزی ست که هنوز کامل نخوندم. موقع خرید دو نسخه گرفتم و خوشحالم اونی که یکیش رو داره بعد سالها هر موقع من رو میبینه از این کتاب و ارزشمندی اون حرف می زنه...
می دانم نوشت: جملات نابی هست که هر وقت بخونمش یه اوهوم و هیععع خواهم گفت...تموم شدنی نیست...
هر چه پیرتر میشوی سه تغییر در زندگیت رخ میدهد: اول اینکه حافظهات را از دست میدهی ... دومی و سومی را هم به یاد نمیآورم!