خلاصه
دختری که در سن پنج سالگی بر اثر ورود گیاه سمی عاقرقرحا بیناییاش را از دست داده، به همراه مادرش از شهر خوی به تهران میآید و در خیابان دروازه دولت ساکن میشوند. جایی که دیگر نه آشنایی است و نه قرار است آشنایی صورت بگیرد. پدر خانواده به دلیل علاقه به زنی بنام مهلقا همسر و فرزندش را رها کرده و به آلمان میرود. همسری که روزی به خاطر او و اعتقادات سیاسی مشترکشان خود را منفور خانواده ساخته و از کاشان راهی خوی شده بود. حالا مادر و دختر تک و تنها در زیرزمین خانه مشغول ساخت و تهیهی داروهای گیاهی هستند. همهی زندگی دختر، در این خانه و زیرزمینی محصور است که مسیر بیناییاش را با بو و لمس به او برگرداندهاند. او بعد از مادر که تمام هستیاش است، در دنیای خیالی خود، دوستانی دست و پا کرده است؛ سردار حسین و شیخ ابوعلی سینا و البته پدری که هر روز آرزوی دیدارش را دارد و منتظر است بیاید و او را به همراه خود به آلمان ببرد.
زندگی دختر روال خود را طی میکند. او با شرایط خود موافق و مرافق است تا اینکه با مرگ پدریزرگ و خروج از خانه دنیای او از هم میگسلد. گویا زندانی بودن را تازه میفهمد و حتّی در مراسم خاکسپاری و ملاقات پسرخالهاش عشق را کمی مزمزه میکند. عشقی که همیشه با بوی گیاه کتان برای او زنده میشود. دختر چندین بار برای خروج از خانه بنای ناسازگاری مینهد و گاه به خودش و مادرش نیز ضربه میزند. کمکم فضای امن و سکوت خانه به سوی اضطراب و تشنج میرود. مادر به بیماری سل دچار میشود، دیگر برای دخترش هر شب و هر روز کتاب نمیخواند. سکوت بخش زیادی از زندگیشان را اشغال میکند و بالاخره جایی از این زندگی، مادر به دخترش اجازهی خروج میدهد. دختری که بین رفتن و نرفتن معلّق است و تنها چمدانش را گوشهای گذاشته و منتظر پدر است. مادر روزبهروز نحفیفتر و رنجورتر میشود و یک روز دیگر به جای بوی زندگی، بوی مرگ فضای خانه را در برمیگیرد. دختر که درون توهمات و خیالات خود با ابوعلیسینا رابطهی تنگاتنگی دارد، نمیخواهد مادر را به خاک بسپارد و برای همین تلاش میکند جسم او را مومیایی کند و برای همیشه و لااقل تا آمدن پدر او را بعنوان حاشیهی امن نگه دارد.
+
تحلیل
- در ابتدای رمان، ریزش اطلاعات و آموزههای طب سنتی کمی خواننده را گیج و متحیّر میکند.
- شخصیت اصلی داستان، نگاه فلسفی به پیرامون جهان دارد و در لابلای آنها ایدئولوژی خودش را نمایان میکند.
- سیر داستان، غیرخطی و مبتنی بر جریان سیّال ذهن است.
- جملاتی لابلای حرفهای شخصیت میآید که خواننده را دچار تعلیق میکند و شرح و تفسیر و دلیل آنها را چندین صفحه بعد ارائه میکند.
- در این کتاب، شاهد تفسیر و تعبیر دنیا از چشم یک نابینا به بهترین شکل هستیم.
- نویسنده بارها و بارها به آثار ادبی کلاسیک و مهم جهان گریز میزند و آنها را چاشنی توصیفات زندگی شخصیتها میکند.
- مادر شخصیتی همیشه مضطرب دارد که در عین باهوش بودن خلأ بزرگی در زندگیاش به دلیل طرد شدن از سوی خانواده و رها شدن از سمت همسر و خیانت او و همینطور رسیدگی به دختر نابینایی که به نوعی خودش را در نابینا شدنش مقصر میداند، دیده میشود. مصداق این اضطراب و ترس، جویدن گاه و بیگاه ناخنها و سکوت و فرار از توضیح زندگی گذشته و آینده است. مادری که سعی دارد فرزندش را درون خانه محصور کند و به او تلقین کند جهان بیرون چیزی جز سیاهی و درد نیست.
- دختر شخصیتی دوگانه دارد. بین امید و ناامیدی، بین رفتن و نرفتن، بین دوستداشتن و نداشتن، بین خیال و واقعیت، بین خودآزادی و دگرآزاری معلّق است و این همان برزخی است که بارها به آن اشاره کرده است. به گونهای میتوان بیماری روانی او را مشاهده کرد. کسی که تکّهای از وجودش را در باغهای خوی و درختان گیلاس جا گذاشته است. دختری جسور، یاغی و آزادیخواه که مدام خواننده را با پرسشی فلسفی روبرو میکند و بیآنکه منتطر جواب باشد، افکار خود را تزریق میکند.
- شاید بوعلی همان خیال دوستداشتنی خود شخصیت و آرزوهای دستنیافتهاش باشد.
- کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی در بیست و سه پرده نوشته شده که سوای داستانی بودن آن، خواننده با ساخت و خواص داروهای گیاهی و بخشی از آموزههای کتاب قانون ابوعلیسینا نیز آشنا میشود.