«همنوایی شبانهی ارکستر چوبها»، روایت یک نویسندهی ایرانی به نام «یدالله» است که کشورش را به قصد اقامت در فرانسه ترک کرده است و حالا در هتلی که عدّهی دیگری از هموطنان مهاجر ایرانیاش ساکنند، همسایه میشود. او میان زندگی واقعی خود و شخصیتهای خیالی داستانش در رفت و آمد است و خواسته و ناخواسته درگیر آنها و زندگی با آنها است. به گونهای که خواننده تا نیمهی راه با پیچیدگیهای عجیبی روبهرو میشود و نمیفهمد به راستی شخصیت اصلی(نویسنده)، وارد دنیای تخیلی داستانش شده یا تمام داستان، در واقع چیزی جز زندگی واقعی خودش نیست؟ تمام زندگی کاراکتر اصلی توسط دو مأمور که در واقع برگرفته از شخصیتهای «فاوست مورنائو و سرخپوست» فیلم «پرواز بر فراز آشیانهی فاخته است، واکاوی میشود و به مرور پرده از این حقیقت کنار میرود که قهرمان داستان، توسط یکی از اهالی ساختمان به ضرب چاقو، به قتل رسیده و حالا دارد حساب پس میدهد و رازهای مکشوفه را میگشاید.
بیتردید خواننده بارها و بارها دچار سردرگرمی خواهد شد و درست جاییکه فکر میکند به کشف حقیقت پی برده، رودست میخورد و آنگاه که به گمانش خوانش داستان و حوادث کار بیهودهایست و به نهایت کلافگی رسیده است، به کشف تمام ماجرا دست مییابد و لذتی شیرین وجودش را پر میکند.
هربار که گرهی باز میشود نوری مسیر خطوط مبهم طی شده را برایش روشن میسازد.
رمانی است پر از پیچیدگی، ولی حس خوب.
داستانی غیرخطی در سبک رئالیسم جادویی به قلم رضا قاسمی عزیز
دارای فضایی دلچسب که حتی گنگ بودنش هم دوست داشتنی ست.
دنیای آدمهایی که دچار درد و رنج درونی و بیرونیاند و تلاش میکنند به گونهای از آن بگریزند.