۱. امروز ادارهٔ ارشاد استانمون دعوتم کرده بود تا در مراسم رونمایی از کتابی که مجموعهای از آثار منتخب فیلمنامهنویسان استان درِش چاپ شده و خوشبختانه یا شوربختانه یکی از قیلمنامههای کوتاه من هم درِش چاپ شده بود، حضور داشته باشم.
خوب از اونجا که مدرسه بودم، نشد برم. :)
+
۲. قضیهٔ بوهای ناشناخته و مسمومیت دخترا به اینجا هم امروز کشیده شد و هزار و یک فرضیه برای این خرابکاری مطرح شد.
هرروزی یه ماجرای جدید...
دربرابر والدینی که معتقدن خود مدرسه و آموزشوپرورش نقش داره و اونها رو عامل میدونه، فرضیهٔ دیگری هم مطرح شد:
بهقول یکی از همکاران، فکر کن یکسری والدین مخالف، چون خودشون نمیتونن کاری بکنن، بچهشون رو بندازن وسط و از طریق اونا اقدام کنن و جو رو متشنج کنند.
اصلاً ممکنه یکسری نوجوان تو دام باند و همکاری برای خرابکاری داخل مدارس افتاده باشند.
درهرصورت فضا برای خلاقیت در ایجاد تنش فراهمه و اینکه مدیر و معلم مقصر بشن، خیلی با عقل جور در نمیآد، چون خودشون هم تو بطن ماجرا حضور دارند.
+
۴. بهسرم زد و رفتم کنکور ارشد ادبیات فارسی دادم، البته که یک پیکسل امید نیست، از اونجهت که نه خونده بودم و نه کتابها، اون کتب و منابع قدیم بود، ولی تا آخر جلسه نشسته بودم و فکر میکردم.:))
+
۵. گهگداری میزان نارضایتی از خودم و برخی اتفاقات که بخشیش مسببش خودم هستم، خیلی زیاد میشه.
امیدوارم از خودم ناامید نشم و بهجای رسیدن به تعالی، پسرفت نکنم.
گاهی خدای درونم عجیب ازم تعجب میکنه و اشک میریزه.