چند روزیه دارم به سؤال جناب استاد در خصوص واکاوی خود و روابط مربوطه از بدو تولد تا به الان و یافتن میزان سماجت و کنهبودن فکر میکنم. متأسفانه فکر نمیکردم اینقدر دچار فقر در این زمینه باشم! خیلی زیر و رو کردم جز چند مورد، چیز دندونگیری پیدا نکردم.
باید بگم مهمترینش همون سماجت برای هبوط به دنیا بود که زد کاسه کوزه زندگی گل و بلبلمون رو به هم ریخت.:))
اما در ادامه باید به سماجتهای دوران کودکی و نوجوانی اشاره کنم که قریب نود درصدشون به تشر و گاه کتک ختم شد:)) به هرحال من به اطرافیان حق میدم و انشاا... جزئیاتش رو بعداً اگر کسی سماجت به خرج داد منتشر خواهم کرد.
سماجتها اصولاً به ضرر آدم تموم میشه مگر اینکه پشتش فکر و منطق باشه و البته یک باور قلبی.
مثلاً اینکه من در برههای از زندگی طرفدار تیم فوتبال محبوبم بودم و هرچی هم همه میگفتن اینا نون و آب نمیشه تو گوشم نمیرفت که نمیرفت. چیزی جز خفّت و خواری نداشت.:)) والّا! چه کاری بود آخه؟ پول نبودگی و هزار حسرت برای خریدن روزنامه ورزشی و زرد و سرخشدن موقع بازیهای حسّاس و سکته ناقصزدن بعد هر برد و باخت... بگذریم.
از جمله موارد دیگه در حوزهی سماجت که البته توی تبصرههاش وادادگی به وفور یافت میشه، اصرار بر مستقلشدن و درآمدزایی بود که ریشهاش برمیگرده به پدری معلم که همیشه هشتش گروی نهش بود و منم از اون دست آدمهایی بودم که دوست نداشتم به خاطر یک ریال پول قابلدار، رو بزنم به پدر بزرگوار. صد البته در راه کاریابی مشقّات زیادی رو تحمّل کردم و بارها و بارها با رسیدن به این منطق که کار من نیست، برخلاف میلم، کاره رو رها کردم و بوسیدم رفتم دنبال یه کار دیگه و البته بعدها فهمیدم همهجا آسمون همین رنگه و اگه میخوای در اجتماع ظاهر بشی باید چشمت رو روی خیلی از زیرابزنیها و خلافا و رفتارهای خارج از عرف ببندی که جهان اینست و بس...
شک نکنید بهخاطر همین پوله هست که هنوز واندادم و مجبورالواندادن شدم:)) وگرنه اینجا هم کم پارتیبازی و زد و بند و کارهای خارج از عرف دیده نمیشه.:))
و آمّا در مجموع باید پوستت کلفت باشه و سماجتت منطقی باشه و واندهی و انشاا... در این مسیر عاقبتت ختم به خیر بشه. باشد که بعدها سمبل واندادگی و الگوی جوان ایرانی و غیرایرانی بشی:))
حرف آخر اینکه:
سماجت در پذیرش برخی آدمها و مدام بیمعرفتیها،بیتوجهیها و رفتارهای دور از شأنشون رو پای خوبی خودت زیرسیبیلی ردکردنها و چشمبستن روی خیلی چیزها! با توجیه اینکه جاهل بود و خوب میشه و همهش توهّمه و من حسّاسم و اینا هم عزیزجان! نوعی سماجت بیخود و انتحاری درونی و بیرونی هست و خلاصه اینکه نکن اینکارا رو باخودت:) نیسشون کن!
و من الله توفیق
نوشتننوشت: اینروزها سعی میکنم توی نوشتن سماجت به خرج بدم و امیدوارم واندم و دچار ویروس خودکمبینی نشوم.