قاعدتا از آن دست آدمهایی نیستم که از این روزها بدم آمده باشد. هرچند صبح و شب درگیر تدریس و تکلیف دیدن و رفع اشکال و نمونه سوال دادن در این فضای مجازی هستم و چشم و چارم دارد نابود می شود. ولی این روزها را دوست دارم. حداقل تا وقتی که سایه ی تلخی اش را روی من نگسترانده است...
حالا هی بگید معلما بیکارند.:/
این وبلاگ خیلی برام اومد داشت. شکوفا شدم و با آدمهایی آشنا شدم که سمت و سوی زندگیم رو در برخی ابعاد تغییر دادند. برای همین اینجا رو عجیب دوست دارم. اصلاً عاشق این شله قلمکاری نوشتن توش هستم.
دیشب نوشت: بهش گفتم خدایا همین یکدفعه حداقل همین یکدفعه رو قبول کن تو تقصیر داشتی. به خودت قسم ارزشش رو نداشت داشت؟
دوتا سوال از کتابی که ده یازده ساله دارم تدریس می کنم بپرسن باس برم یه نگاه بندازم اشتباه نگم اونوقت برخی اتفاقات اینقدر پررنگ هستن که انگار همین دیشب رقم خوردند!
خوشمون باشه...