...
تو شب ظلمتی که به هیچ چیزی جز ناامیدی فکر نمی کنی ،تو اون سردی و سوز کرخت آوری که
حاصل دست انسانهای یخی هست،یه گوشه ای،یه گلی،یه چیزی،یه کسی داره خودش رو واسه
شکفتن و طلوع آماده میکنه ...
و چـقـدر
تناسب معنایی *گل نرگس* با گل نرگس ی که این روزهای سرد سال رو واسه شکفتن انتخاب
کرده،زیبا و خواستنی هست.
گل نرگس باغچه ی دل!
تو کی این شب ظلمانی رو به صبح صادق تبدیل می کنی؟
یعنی چقدر باید هوای دل دنیایی ها سرد بشه و ما بی طاقت تر بشیم تا تو بیایی و بشکفی و همه
جا از عطر حضورت توی خلسه ی وصف ناپذیری فرو بره؟!
یه جاههایی از این دنیای خاکی،بد جور نبودنت احساس میشه...
ستاره هم گنه ست پس چرا نمی آیی؟
همیشه تا دم صبح سخت می تابد
ز تابش او خوب میفهمم
که از غم تو سالهاست می سوزد
کمی نگاه کن میبینی
ستاره روشنی اش چقدر غمناک ست
و در پس آن سپیدی نازش 
همیشه گونه ی بازش
ز اشک نمناک ست
بس است هرچه مرا در کویر خشکاندی
بس است هر چه ستاره غمین و تنها ماند
برای خاطر من نه! به خاطر این گل
بیا و بیش از این در فراق مگذارش
هر چه پیرتر میشوی سه تغییر در زندگیت رخ میدهد: اول اینکه حافظهات را از دست میدهی ... دومی و سومی را هم به یاد نمیآورم!