دایانا: عذر میخوام خانم جولیا! آقای «اسمیت» این نامه رو به همراه مبلغی پول بابت پیشپرداخت دستمزد داستانتون فرستادند و ازم خواستند تا بهتون بگم اگر بتونید برای هر کدوم از شمارههای مجله یک داستان آماده کنید، قول میدن یک ستون ثابت به اضافهی دستمزد ثابت یکساله براتون در نظر بگیرن.
جولیا: اوهه! خیلی عالیه دایانا! خدای من! آقای اسمیت! تو بینظیری مرد!
دایانا: خانم! به نظرم قبل از هر اقدامی در مورد این ریسک بزرگ با جناب سیمون مشورت بگیرید!
جولیا: مشورت! اوه دایانا چی میگی؟ ریسک! نکنه تو در مورد من و قلمم شک داری؟ خدای من! واقعاً متأسفم دایانا!
دایانا: نه خانم! من دربارهی قلم شما هیچ تردیدی ندارم، ولی این رو مطمئنم که شما ماه آینده زایمان دارید و تجربه به من میگه دو هفتهی دیگه بیحالی و بیحوصلگیهاتون شروع میشه و خیلی شانس بیاریم مشابه دو زایمان قبلیتون تا پایان سه ماهگی بچه، درد و افسردگیتون ادامه پیدا نکنه، امّا حداقل تا دو ماهگی با این اوضاع دست و پنجه نرم میکنید.
جولیا: خوب! این چه ارتباطی با آقای اسمیت و پیشنهادش داره؟
دایانا: خانم، شما تو این شرایط هرگز قدرت تحلیل و منطقی برخوردکردن با مسائل رو ندارید و هیچ میدونید اگر مدیرمسئول نشریهی به این معروفی از دستتون ناراحت بشه و نتونید انتظاراتش رو برآورده کنید ممکنه براتون بد بشه؟
جولیا: مثلاً؟
دایانا: مثلاً اینکه ممکنه اوضاعی شبیه قضیه «ساموئل» نقاش که نتونست نقاشیهاش رو به موقع آماده کنه و جناب اسمیت از دستش عصبانی شد و دو شماره از نشریه رو اختصاص داد به ساموئل و دودمانش رو به باد داد، در انتظارتون باشه. هیعع... ساموئل بیچاره! از اون موقع تا الان دیگه ندیدم فروش خوبی از نقاشیهاش داشته باشه.
جولیا: بسیار خوب دایانا! من متوجه نگرانی تو هستم، ولی یادت نره من یک نویسندهام! بهت قول میدم تا آخر همین هفته حداقل پنج داستان مینیمال و جذاب رو بگذارم جلوی آقای اسمیت و نصف دستمزدم رو همون اول پسانداز کنم و اونوقت هفتهی دوم هم مابقی داستانها رو براش رو میکنم. قول میدم دایانا.
دایانا: خیلیخوب خانم! امیدوارم موفق باشید.
جولیا: دایانااا! من هم امیدوارم تو یک کم بیشتر به من اعتماد کنی و اینقدر دلشورههای بیخود نداشته باشی!
دایانا: اوه خانم! من با تمام وجود به شما ایمان دارم. مثل همیشه منتظر شنیدن داستانهاتون هستم و الان هم تنهاتون میگذارم تا بتونید سفارشهای آقای اسمیت رو آماده کنید.
جولیا: ممنونم دایانا. لطفاً حداقل تا دوساعت دیگه کسی مزاحم من نشه! پسرها رو ببر مزرعه پیش اسبها.
دایانا: بله خانم!
جولیا: البته قبلش یک قهوهی تلخ برای من بیار.
دایانا: حتماً. بااجازهتون خانم جولیا.